سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایت نیستان مقدم شما را گرامی می دارد.
 
<>

داستان های اقلیمی و بومی، داستانهای هستند که مکان و بستر حوادث داستان در جغرافیای بومی شخص که عموما رنگ و لعاب غیر مرکزی و غیر شهری دارند؛ اتفاق می افتد.

داستان اقلیمی و بومی در ایران در دهه 1330 شکل می گیرد و در دهه چهل گسترده می شود.

در داستان اقلیمی (افزون بر ویژگی های و مختلف آن) دو نکته درخور توجه است :

الف) زبان داستان ؛ زبان معیار باشد؛ ولی در چند جا نشانه و آثار اقلیم را بیاورد. اگر نیاز به ترجمه و توضیح بود انجام دهد، تا معلوم گردد که مربوط به کدام منطقه است.

ب) داستان نویسی، نگاه شان نگاهی توریستی نباشد. نگاه نگاهی عادی باشد . حال چه این اقلیم وجود داشته باشد. یا واقعا وجود ندارد و مخلوق ذهن نویسنده است.

1.     مهمان( داستان اقلیمی)

دروازه(در) حولی(حیاط) محکم زده می‌شود. همه خبردار می‌شود؛ شاید خیلی کار ضروری دارد. زن کاکا(عمو) با حالت نگران وارد مهمان‌خانه می‌شود، به بچه‌اش می‌گوید: بیا ببین پشت دروازه کیست، چه خبر شده است؟  رانش زمین در شمال کشور، بسیار از انسانهای آرزومند را به کام خود فروبرد.

احمد، به مانگاه می‌کند و به سرعت بلند می‌شود و می‌رود. شب بود، چند نفری که سر دسترخوان(سفره) بودیم نگران شدیم. در این وقت از شب کیست؟ بعد از چند دقیقه احمد برگشت رو به پدرش کرد وگفت: بیا به شما کار دارد! کیه؟ رضا(پسر همسایه). چه شده است؟ نمی‌دانم، بیا. کاکایم(عمویم) که روز طولانی را روزه گرفته بود و دهقانی هم کرده بود، به زحمت از جایش بلند می‌شود؛ پیاله‌ای چایش(لوان) در کنارش می‌ماند . لنگ‌لنگان حرکت می‌کند و می‌گوید: یا الله خیر! و دستی هم به کمر گرفته؛ کمرش درد می‌کند، اثر موتر زدگی(تصادف) چندین سال قبل تا حال باقی است. واقعا نان آن شب مزه نداد و به جان نه نشست. در فکر شدم چه اتفاق افتاده باشد! دیشب ما در همان خانه مهمان بودیم همه چیزعادی بود. همسایه و دوستان دور و نزدیک  جمع بودند. بهرحال، دیدم همه رفتند. کاکا(عمو) مادر،‌ زن کاکا، بچه برادر و کاکا. من با اضطراب قدم می‌زدم، دل شوره داشتم چه کنم؟ بی‌روم یانه؟ به همین فکر بودم که پسر برادرم برگشت و همه چیز را نقل کرد و گفت: همه ی اهل قریه در آنجا جمع شده‌اند حتی اداره امنیه و پلیس هم آمده‌اند. او می‌گوید: تعجب مردم از این بیشتر شده بود که چگونه آنها خبردار شده! ما که به آنها تلفن نکردیم.  آری نه پلیس که به لطف امکانات ارتباطی امروز همان شب به اروپا و استرالیا هم مخابره شده بود. آری همین است که گویند : جهان یک دهکده‌است(دهکدة جهانی) بگذرم ! پلیس گفت: ما از ولسوالی(فرمانداری) خبر دار شدیم و والسوال (فرماندار )، بخش تحقیق و امنیت(سارنوالی) هم در راه اند و به همین جا می‌آیند.

پلیس حرف‌هایش را می‌زند. با آمدن والسوال و سارنوال و ... صحبت‌ها شروع می‌شود.  همه حرف می‌زنند کارهای ضروری همان شب صورت می‌گیرد. شب قبل که ما در همان خانه بودیم همه چیز از جشن در روزهای آینده حکایت می‌کرد. اما تقدیر به گونة دیگر رقم خورد. صبح با بلندگوی مسجد حادثه اعلام شد. دیشب سقف حمام چوبه دار شده و قربانی جوانی در آستانه عروسی.! فردا همه جمع شده‌اندبه  آسانی   جمعیت قابل شماره نیست. با غم و اندوه فروان مردم،‌ خانواده‌ها بویژه داماد،‌ عروس سیاه بخت در ماه مهمانی خدا  مهمان سینة قبرستان می‌گردد.

                                                                                                موسی فصیحی .

 


[ دوشنبه 93/4/9 ] [ 3:26 عصر ] [ کریمی ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ